جدول جو
جدول جو

معنی لواش لو - جستجوی لغت در جدول جو

لواش لو
(لَ)
دهی از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه واقع در پنجهزارگزی شمال باختری نقده در مسیر شوسۀ اشنویه به نقده. دامنه، معتدل مالاریائی. دارای 143 تن سکنه. آب آن ازرود گدار. محصول آنجا غلات، حبوبات، چغندر و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی وراه آن شوسه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ / نِ نِ)
آنکه نان لواش پزد. پزندۀ نان لواش
لغت نامه دهخدا
(لی وِ نُ)
دهی جزء دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه، واقع در 22هزارگزی خاوری ترک و 43هزارگزی شوسۀ خلخال به میانه. کوهستانی و معتدل. دارای 452 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
پاره پاره:
گر بجنبد در زمان گیردش گوش
بر زمین زن تا که گردد لوش لوش،
عیوقی
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
شخصی راگویند که سبک و بی تمکین باشد. (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
قریه ای در دوازده فرسخی ری که تاج الدوله تتش بن الب ارسلان در صفر سال 488 هجری قمری بدانجا کشته شده است، این کلمه در راحهالصدور ’واشیلو’ (ص 143) و در معجم البلدان ’داشیلوا’ آمده است، (از حاشیۀ مجمل التواریخ والقصص ص 409)، و رجوع به داشیلوا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لواش پز
تصویر لواش پز
آنکه نان لواش پزد پزنده
فرهنگ لغت هوشیار
سبک بی وقار جلف: تیز بر ریش آن مزکی کو کار سازش لوا لوا باشد، (کمال اسماعیل رشیدی)، رذل سفله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوش لوش
تصویر لوش لوش
پاره پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوش لوش
تصویر لوش لوش
پاره پاره، قطعه قطعه
فرهنگ فارسی معین
نان لواش
فرهنگ گویش مازندرانی
داس مخصوص درو
فرهنگ گویش مازندرانی